کاروان رفت
بی امان رفت
پای پیاده رفت
گلبانو پشت پنجره گریه میکرد
کاروان رفت
ازپشت پنجره چشمی خیس
نگاه میکرد به آنها
آه از ته دل
خواست شود که بشود
اتصال برقرار
گلبانو السلام
السلام علیک
یا
علی بن
موسی
الرضا
والسلام
//آدم برفی//ح.ا.ش//
در عجبم از این همه آرزو
که موج میزند در فضای آرزو
همه خسته می آیند
آقا
با دل شکسته می آیند آقا
پای پیاده می آیند
آقا
با قلب خسته می آیند آقا
در عجبم
آقا
که گنبد تو را که میبینند
خستگی را خسته میکنند
آقا
//آدم برفی//
ادعا ندارم کمترینم
مردان بی ادعا بخواهند میمیرم
آری همان ها که من ندیده ام اشان
خیلی ها مثل من ندیده با آن ها دوست شده اند
درهایشان بسته نیست
سر میزنند به ما گر بخواهیم وصل شویم
آری آنها زنده اند
و ما مردیم
آنها اسیر زمین نشده رفته اند
در خود بیندیش برادرم
گیر کارت کجاست برادرم
تا ساخته شوی
روزی
شاید نصیبت شود
دیدن ردپایشان
در من ببین روزگار شکسته شده ام
من پلی بوده ام که شکسته شده ام
من به آستان هشتم کبوتری ایم
که بال شکسته شکسته شده ام
میدانستم از همان روز ولادتم
که باید شکسته شوم تا ساخته شوم
در شعر پدرم خوانده ام قصه
که باید صبر کنم
بی بی کمک گر بکند
من هم همان میشوم
که میخواهند
به آنها فکر میکنم
به سرزمین نور
موج میزنددر فکرم
موج های بلند
زمینی ام بخدا شرمنده ام
شما که رفتید یادتان همیشه با ماست
به سرزمین نور نیامده ام
گر شما بخواهید می آیم